کد مطلب:224267 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

مناقب و فضایل حضرت رضا در قالب نظم
ادبا می گویند شاعر تحت تأثیر محیط قرار می گیرد و در این باره فصول مشبعی نگاشته اند ما در كتاب تاریخ ادبیات ایران در 14 قرن در این موضوع بحث به موردی كرده ایم این جا فقط می خواهم عرض كنم كه ایرانیان حساس در تحت تأثیرات عمیق الطاف و عنایات ائمه اطهار كه پیشوایان دین و مشعل داران راه فضیلت و یقین بوده اند قرار گرفته و در غم و اندوه یا سرور و شادمان احساسات خود را متوجه مصائب آل محمد یا مناقب و فضایل آن ها نموده و به مدیحه و مرثیه آثاری نیكو از احساسات خود باقی گذاشته اند.

البته باید دانست كه اگر غرض از نظم و شعر موزون كردن كلمات و حروف و تنظیم روی قوافی باشد كار آسانی است كه می توان یك سلسله حروف و الفاظ و كلمات را در قالب نظم برده مسجع و مقفی و موزون تحویل داد. ولی اگر منظور از نظم و شعر ریختن لطایف احساسات در قالب الفاظ موزون باشد تا در سایه وزن و قافیه شعر بتوان افكار و اندیشه و مفاهیم را جلب نمود این كار بسی مشكل و از عهده همه شعرا و گویندگان منظوم خارج است فقط كسانی می توانند افكار عمومی و احساسات جامعه را شریك در اندیشه و فكر و حواس نمایند كه دارای این قدرت باشند یعنی بتوانند لطایف روحیه و دقایق معانی را در قالب الفاظ بریزند و این كار را برخی از فضلای عرفای شعرای اسلام خوب از عهده بر آمده اند كه آثار آن ها را ما در خلال كتب ترجمه ائمه به تدریج به نظر خواندگان رسانیده ایم و اینك دو قصیده كه از دو نابغه عالم اسلام و از علمای حكمای متأخرین معاصر می باشد در پایان سایر مدائح و مناقب ائمه اطهار را به نظر خوانندگان می رسانیم.

مرحوم آیت الله حاجی شیخ محمد حسین كمپانی اصفهانی غروی متوفی سال 1334 قمری كه از مراجع بزرگ نجف جامع منقول و معقول مقتدر در نظم و نثر عربی و فارسی كه آثارش از آفتاب روشن تر و اهمیت مقام علمی و فكری و ادبی و فلسفی او در آثارش هویدا است.



[ صفحه 362]



للعلامة الحجة ایة الله الحاج الشیخ محمد حسین الاصفهانی قده

قد استوی سلطان اقلیم الرضا، بالیمن و العز علی عرش القضا، عرش الخلافة الألهیة فی

عباده فیاله من شرف، لابل علی اریكة الهویة، و مركز المشیة الفعلیة

له الولایة المحمدیة، فی سر ذاته علی البریة، ولایة التكوین و الابداع

اكرم بهذا الملك المطاع، ادیده العلیا ید الأیادی، فهو مثال مبدء المبادی

أسماؤه الحسنی له صفات، و هی لذاته تجلیات، أعظم ما احب أن یعرف به

فی ذاته و فی معالی رتبه، فهو من الكنز الخفی الباهر، ذاتا و وصفا أعظم المظاهر

مقامه الرفیع فی اعلی القلم، و لوح ذاته صحیفة الحكم، فاتحة الكتاب فی الجلالة

اذ هو سر خاتم الرسالة، بل نقطة الباهی عین فی الرضا، فانه سر أبیه المرتضی

آیات كبریائه و العظمة، بینة فی الزبر المعظمة، صحیفة الوجود من آیاته

لطیفة الشهود سر ذاته، و محكمات الكلمات الباهرة، لذاته العلیا شئون ظاهرة

تحكی عن الغیب المصون ذاته، تعرب عن شئونه صفاته، ظهوره ظهور نور النور

فلا أتم منه فی الظهور، شمس سماء عالم اللاهوت، و القمر الراهر فی الناسوت

و الجبروت كالمسخرات، لأمره فی المحو و الاثبات، و الملأ الاعلی سرادقاته

و العرش و السبع العلی مرقاته، غرته نور رواق العظمة، دیباجة الكون بها منتظمة

طلعته مطلع انوار الهدی، و لا تری لها افولا أبدا، و وجهه قبلة كل عارف

و مستجار كعبة المعارف، و فی محیاه حیاة الاولیا، و كیف و هو روح خیر الأنبیا

و عینه عین الرضا بالقضا، نفسی لك الفدایا عین الرضا



[ صفحه 363]



و ایة النور سناء نوره، و النور كل النور فی ظهوره، فی لوح نفسه مقام للرضا

عن وصفه تكل اقلام الرضا، لقد تفانی فی الرضا بالقضا، حتی تسامی و تسمی (بالرضا)

بل فی رضا الباری رضاه فان، بل ذاته بذلك العنوان، بل جاز عن اقصی مراتب الفنا

حتی تجلی قائلا (انی أنا)، هو ابن من دنی الی ادناه، ما كذب الفواد ما راه

و هو لذلك الفؤاد ثمرة، فأین منه الطور این الشجرة، تری الملوك سجدا ببابه

فالعز كل العز فی اعتابه، تطوف حول قبره الأملاك، كأنه المحور و الأفلاك

تبكی علی محنته و كربته، و بعده عن داره و غربته، ویل بل الویلات (للمامون)

ویل لذاك الغادر الخؤن، لم یحفظ النبی فی سلیله، وتاه فی الغی و فی سبیله

خان امین الله فی امانته، فهل تری اعظم من خیانته، أخرجه عن مهبط التنزیل

الیه بالخداع و التبسویل، ولا یحیق المكرای مكر، الا بأهله كما فی الذكر

ولاه عهده و جل جهده، فی نقض عقده و نكث عهده، فیالها ولایة مشومه

كانت لها نتیجة مسمومة، و بان من مئاثر الامام، بأنه أحق بالمقام

فقد بدت فی مدة الولایة، خوارق لیس لها نهایة، و كان ما یبدو من الخوارق

أمضی علی الخصم من البوارق، فازداد ذلك الحقود حسدا، و انه نار تذیب الجسدا

فاغتا له بالعنب المسموم، ویل لذاك الظالم الغشوم، لولا رضاه بالقضاء الجاری

لاسود وجه الدهر بالبوار، و مادت الأرض بلابیتها، و ساخت الأرض بمن علیها

قضی شهیدا صابرا محتسبا، و هو غریب بل غریب الغربا، تقطعت امعاؤه بالسم

فداه نفسی و أبی و أمی، بكت علیه ها طلات القدس، ناحت علیه نفحات الأنس



[ صفحه 364]



و لا تسل عن قلبه السلیم، اذ لا تنال نقطة التسلیم، و هو بما فیه من الجواهر

ممثل الكنز الخفی الباهر، جل عن الحدود و الرسوم، ما فیه من جواهر العلوم

و عز شأنه عن المشاكل، فی حله لعقدة المشاكل، مفاتح الغیوب فی لسانه

مصابح الشهود فی بیانه، لسانه عین الحیوة الدائمة، به مبادی الحیوة قائمة

لمسانه ناطقه التوحید، و منطق التجرید و التفرید، منطقه منطقة الشوارق

فی الفلك الدوار بالبوارق، یفصح عن مصادر الأمور، و كیف و هو مبدء الصدور

رموز علمه كنوز المعرفة، حقایق الدین بها منكشفة، بنور علمه و حسن المنطق

یكشف عن سر الوجود المطلق، و فی ببذله العلوم حقها، كرامة علی من استحقها

كلامه هدی لمن به اهتدی، و قوله فصل علی من اعتدی، كلامه نور و نور الطور

كأنه ظهور ذاك النور، به تجلت لأولی الأبصار، حقایق الأسرار و الأنوار

به سمعت معاهد العلوم، حتی ذرت علی ذوی النجوم، بل جازت السدرة منتهاها

تكادان تدنو الی ادناها، كیف و ربانیها (علی)، فلا ینال قدرهما العلی

(علی الرضا) سلیل (المرتضی)، و من بكفه مقالید القضا، عقل العقول فی علو المرتبة

نفس الرسول فی سمو المنقبة، أصل الأصول فهو اسمی شجرة، فرع البتول فهو ازكی ثمرة

و باسمه استدارت الدوائر، و باسمه استقامت السرائر، و باسمه السامی جری فلك الفلك

و ذكره تحیی به القلوب، و تنجلی بذكره الكروب، هو المثانی بل هو التوحید

هو الكتاب المحكم المجید، فمن یضاهی شرفا و جاها، روح الوصی المرتضی و طاها

بیضاء موسی هی فی یمینه، و نور یاسین علی جبینه



[ صفحه 365]



ناح الأمین و هو ذو شجون، مما جنت به یدا المأمون، علیه سید الوری ینوح

حزنا فكیف لا ینوح (الروح)، ناحت علیه الأنبیاء و الرسل، بل العقول و النفوس و المثل

ناحت علیه الحور فی الجنان، تأسیا بخیرة النسوان، بكی علیه ما یری و لا یری

و البر و البحر و اطباق الثری، و قد بكاه المشعر الحرام، و الحجر الأسود و المقام

لفقد عزها و من حماها، بعزه عن كل مادهاها، بل هو عز الأرض و السماء

و الملأ الاعلی علی سواء

اثر طبع آیت الله آقای علامه مازندرانی [1] .


[1] آيت الله شيخ محمد صالح علامه مازندراني حايري سمناني دامت بركاته از بزرگان علماي حكماي اسلام است كه چون گنجي در ويرانه ي سمنان نهفته و آثار فكري و نظم و نثر عربي و فارسي و فقه و اصول و حكمت و فلسفه ي ايشان در تأليفات عديده مانند كتاب حكمت بوعلي در 5 جلد مشهود و مشهور است.